روزنامه آمریکایی «وال استریت ژورنال» با انتشار مقالهای مشترک به قلم ری تکیه، تحلیلگر ارشد متخصص امور ایران و خاورمیانه در اندیشکده آمریکایی «شورای روابط خارجی» و روئل مارک گِرِکت، از کارکنان پیشین سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در امور خاورمیانه و عضو ارشد اندیشکده «بنیاد دفاع از دموکراسیها»، نوشت که توافق هستهای برای رهبر ایران بهمعنای پیوستن دوباره به جامعه بینالمللی که آن را تحت سلطه غرب توصیف میکند، نبوده است و اکنون هم از فرصت مذاکرات برای تحقیر آمریکاییها استفاده میکند.
براساس این مقاله، در طول مذاکرات ۱۶ماه گذشته برای احیای برجام –که بیشتر آن شامل «مذاکرات غیرمستقیم» ایران و آمریکا با حضور مذاکرهکنندگان دو طرف در اتاقهای جداگانه و بدون دیدار رودررو بوده- واشینگتن با «تسهیلات فنی متعدد و کاهش گسترده تحریمها» برای تهران موافقت کرده است. ظاهرا دو طرف حتی توانستند بر تلاش دقیقه ۹۰ ولادیمیر پوتین، رئیس جمهوری روسیه، در راستای استفاده از این مذاکرات برای خنثیکردن تحریمها علیه مسکو، نیز غلبه کنند. واشینگتن و تهران علاوهبر این، احتمالا مانند سال ۲۰۱۵ توافق کردهاند تا سوالهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی درباره کشف آثار اورانیوم غنیشده (بهعنوان پیشنیازی برای ساخت بمب هستهای) در برخی مکانهای اعلامنشده ایران را نیز نادیده بگیرند.
با این حال، آنها نتوانستند درباره خارجکردن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از فهرست سازمانهای تروریستی خارجی واشبنگتن به توافق برسند. نویسندگان به این اشاره میکنند که برای حل این اختلاف، وزیر امور خارجه ایران یکبار به اختصار اشاره کرد که سپاه پاسداران باید خود را فدای بقیه کند، زیرا یک توافق جدید به رفع تحریمهای سنگین وضعشده بر فروش نفت ایران میانجامد که واقعا مسئله مهمی است.
دولت بایدن هم براساس این مقاله، در تلاشی ناموفق برای وادار کردن علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، به معامله، حتی پیشنهاد داده بود که تنها درقبال قولی علنی مبنیبر اینکه سپاه پاسداران دیگر به اقدامهای تروریستی علیه آمریکاییها دست نخواهد زد، نام این گروه را از فهرست سازمانهای تروریستی خارج کند.
پس از دوماه توقف مذاکرات بر سر این موضوع، هفته گذشته انریکه مورا، نماینده اتحادیه اروپا که مسئولیت مذاکرات برای احیای توافق هستهای با جمهوری اسلامی را برعهده دارد، از سهشنبه شب (۲۰ اردیبهشت) در تلاشی دیگر -و بهقولی آخرین تلاش- برای بازگرداندن حکومت ایران به برجام، در تهران بود.
در این مقاله آمده است: «با وجود این، حالوهوای تهران پیروزمندانه است. جمهوری اسلامی از تحریمهای حداکثری، تظاهراتهای گسترده و خشونتآمیز ضدرژیم، کشتارهایی با تمرکز بر ماموران و دانشمندانش، خرابکاری هستهای، درگیری پرهزینه در سوریه، ناآرامیهای ضدایرانی در عراق، و سوءمدیریت فاحش همهگیری کرونا که نظام بهداشت و درمان آن کشور را به ورشکستگی کشاند، جان بهدر برده است.»
نویسندگان یادآوری میکنند که رهبر جمهوری اسلامی و زیردستانش «عاشق تكرار دیدگاههای افراد برجسته حزب دموکرات درمورد شکست کارزار فشار حداکثری دونالد ترامپاند» و شعار «آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند» که در سالهای نخست انقلاب اسلامی مطرح بود، حالا بار دیگر در ایران تکرار میشود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
تکیه و گرکت در ادامه مینویسند: «تا همین اواخر، آقای خامنهای نیاز داشت با روسای جمهوری ایران که بهدنبال پیگیری برنامههای خودشان بودند، مقابله کند. اکبر هاشمی رفسنجانی (۱۳۷۶-۱۳۶۸) که در سال ۱۳۶۸ آقای خامنهای را به مقام رهبری رساند، تماموقت میخواست که همه چیز را به شیوه خود انجام دهد. محمد خاتمی (۱۳۸۴-۱۳۷۶) بهدنبال اصلاحات لیبرال، محمود احمدینژاد (۱۳۹۲-۱۳۸۴) درپی عدالت اقتصادی و حسن روحانی (۱۴۰۰-۱۳۹۲) پیگیر مشارکت بینالمللی و سرمایهگذاریهای خارجی بودند. حالا وضعیت کاملا متفاوت است. ابراهیم رئیسی که هیچ قدرتی در حوزه سیاست ندارد، در یک سالی که از دوره ریاست جمهوریاش گذشته، خود را به سخنرانیهایی درباره حکمرانی خوب محدود کرده است.»
آنها به این اشاره میکنند که حالا «دفتر رهبر جمهوری اسلامی ریاست جمهوری را بهطور کامل زیرمجموعه خود کرده» و حکومت مذهبی هرگونه تظاهر به «بحثهای درونی» را که یک سنت چندصدساله در نظامهای سکولار محسوب میشود، کنار گذاشته است.
به نوشته «والاستریت ژورنال» سیاستمداران آمریکایی که مسحور علم اقتصادند، اغلب به سیاست خارجی بهعنوان یک معامله اقتصادی نگاه میکنند، اما «خامنهای اما نه تحت تاثیر تحریمها قرار میگیرد و نه اغوای پاداشهای مالی میشود». او بهتازگی گفت: «در زمینه اقتصادی، شاخصها، شاخصهای خوبی نیست… اما در کشور فقط مسئله اقتصاد که شاخص اقتدار و پیشرفت و موفقیت نیست.»
نویسندگان تاکید میکنند خامنهای بیش از آنکه برای توسعه نظام اقتصادی ایران برنامهریزی کند، بهدنبال مجزا کردن آن از بازارهای جهانی تحت حاکمیت غرب است. آنها مینویسند: «جمهوری اسلامی با تکیهبر منابع داخلی و تجارت با چین ممکن است فقیرتر شود، اما احتمالا مستقل خواهد بود.
براساس گفتههای خامنهای، برخی شاخصهای قدرت ملی عبارتاند از گسترش انقلاب به خارج از کشور، نشاط معنوی و تسلط بر علم هستهای. آنطور که علی مطهری، یک محافظهکار عملگرا از یک خانواده روحانی مشهور، هم بهتازگی بهصراحت گفته است، ساخت بمب هستهای ایران را قادر به بازدارندگی موثرتر در برابر دشمنان میکند.
در ادامه مقاله آمده است: «مطمئنترین راه برای دستیابی ایران به برتری منطقهای با هزینه محدود، حمایت مالی از شبهنظامیان شیعه عرب و بمب هستهای است که ترکیبی فوقالعاده و نسبتا ارزان برای بیثباتکردن خاورمیانه محسوب میشود. آقای خامنهای که با وجود فتوای فرضیاش در مخالفت با بمب [هستهای]، در دهه ۹۰ میلادی اجازه ساخت سلاح هستهای را داده است، این دستاوردها را با افرادی که هویج برایش تکان میدهند، معامله نکرد.»
براساس این مقاله، درگیری در اوکراین هم به طرز تناقضآمیزی پارانویای جمهوری اسلامی را تقویت کرده است دیپلماتهای ایران در عین حال که خواستار آتشبس شدهاند از روسیه حمایت میکنند. با این حال، در فضای بسته تندروان ایرانی مکرر شنیده میشود که این درگیری را نشانهای دیگر از هزینه اعتماد به آمریکا میدانند. براساس این تئوری توطئه، واشینگتن بهعمد پیش از اینکه اوکراین عضو گروه پیمان آتلانتیک شمالی شده باشد، آن کشور را فریب داده و به این خیال انداخته است که میتواند بخشی از غرب باشد و این نیرنگ ایالات متحده برای تحریک روسیه به تهاجم بوده است. به گمان باورمندان به این تئوری، ماجرای اوکراین صرفا یکی دیگر از توطئههای آمریکایی برای تضعیف روسیه و تحت تاثیر قرار دادن اروپا بهمنظور مخالفت با پوتین است.
علی خامنهای در این رابطه گفته است: «امروز اوکراین قربانی سیاست بحرانسازی آمریکا است؛ زیرا آمریکا بود که با دخالت در مسائل داخلی اوکراین، راهانداختن اجتماعات و ایجاد کودتای مخملی و رنگی، حضور سناتورهای آمریکایی در اجتماعات معارضان و جابهجا کردن دولتها، این کشور را به این نقطه کشاند.»
نویسندگان معتقدند رهبر جمهوری اسلامی که بهدقت سقوط امپراتوری شوروی را زیر نظر داشته، احتمالا بین تصمیم دولت اوکراین برای دستکشیدن از سلاحهای هستهای خود در سال ۱۹۹۴ میلادی و تهاجم اخیر روسیه نیز ارتباط برقرار کرده است.
در ادامه مقاله آمده است: «کنترل تسلیحات و توافق هستهای برای رهبر ایران هرگز به معنای پیوستن مجدد به جامعه مللی نبود که او آن را تحت سلطه غرب توصیف میکند. در ابتدا این یک آزمایش بود و به آقای روحانی فرصتی داده شد تا نشان دهد که ایران میتواند ثروتمندتر باشد و یک برنامه هستهای گسترده، بدون تحریم و دارای قابلیت تولید سلاح هم داشته باشد. اکنون نیز این فرصتی است که آمریکاییها به نمایندگان ایران التماس و تضرع کنند. اصل گفتوگوهای غیرمستقیم و باواسطه نیز ترتیبی برای تحقیر آمریکاییهاست، زیرا دیپلماتهای آمریکایی اجازه دسترسی به همتایان ایرانی خود را ندارند.»
براساس این مقاله، از نظر خامنهای، گام ضروری بعدی برای بایدن مشهود است: «سپاه پاسداران را که به ویرانکردن سوریه، استعمار لبنان، و صدمه به آمریکا در عراق کمک کرده است، بهعنوان یک ارتش حرفهای ملی بهرسمیت بشناسد.» نویسندگان بر این باورند که اگر رئیس جمهوری آمریکا از این اقدام خودداری کند، هرگونه کنترل تسلیحات و برجام مرده است؛ البته این مسئله در تهران مشکلی محسوب نمیشود و ممکن است در واشینگتن هم مشکلی نباشد.
تکیه و گرکت در پایان هشدار میدهند: «اگر دولت [آمریکا] اجازه دهد که وضع فعلی ادامه پیدا کند -بدون توافق، دیپلماسی بدون پایان، اعمال محدود تحریمها، بدون تهدید درگیری و امید فزاینده به واقعیبودن فتوای هستهای آقای خامنهای- در این صورت، تهران در بهسخرهگرفتن مکرر آمریکا بهعنوان یک قدرت پیشین در خاورمیانه، بر واقعیت تکیه میکند و نه بر خیالپردازی.»